دیروز یک شلوار گشاد پای ملیکا کردم میگه اینا نمی خوام مثل شلوار حسنی نگو بلا بگو می مونه :) بهش گفته بودم من تیکه پاره شدم. امروز میگه تو که تیکه پاره ای علی چند تا چراغ را گذاشته روی تست . داره کم کم خاموش می شه میگه اگه خاموش بشه بابا چه خاکی تو سرش بکنه
بالاخره ما امروز تو را می بریم پیش فوق تخصص از آمریکا به خاطر یبوست های شدید و بی درمان، امان از این فقر، پوست من را کند. خیلی کم تونستم لذت ببرم از وجودت، وقتی همش برات نگران بودم. برای تغذیه ات، برای قدتت ، برای وزنت. فکر کنم این زندگی که ما برات فراهم کردیم تقریبا تمام امکاناتمون بود . امیدوارم خدا برات خدای خوبی باشه و برات جبران کنه، بعید می دونم ما خانواده خوبی بوده باشیم
بابات که نمی تونه از زن به این خوشگلی دل بکنه. پست قبلی منتفی شد مشکل جدید وزن تو که به مرز خطر رسیده کشتی من را غذا نمی خوری فردا می رم برات سرلاک می خرم. یک کیلو توی 15 ماهگی کم داری.